می خوانم از برایت، ای همتراز خورشید
دست تو بایدم تا وصلم کند به توحید
تا غنچه ی وجودت بشکفت با صلابت
بشکست طاق کسری، به به از این ولادت
تو جامی از شرابی، لبریز شور و مستی
پیمانه ی سلامت، خمخانه ام تو هستی
تو آیه ی شرافت، تو مایه ی کرامت
دینم همه تویی تو، اسطوره ی دیانت
دیده را بر روی نور روی زیبا روی احمد باز کن
صادق آل محمّد نور در نور آمده
می زنم کف، می کشم سر باده ی دلدادگی
مذهب اثنی عشر را نور مهمور آمده
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
من آشنای دردم با اشک و غم نشستم
تنها بهانه من روز وصال با توست
روز دمیدن عشق در قلب عاشق توست
من با طلوع خورشید.چشمم به آسمان بود
امید وآرزوها تنها پناه من بود
چشمان عاشق تو چون لعل آبگین است
لبهای کوچک تو چون غنچه.آتشین است
با یک نگاه زیبا آتش زدی دلم را
با آن تبسم ناز.خنجر زدی برم را
و این تنها خواسته ام از عشق است :
ای عشــــق مدد کن که به سـامان برسیم
چـون مزرعه تشــنه به باران برسیم
یا من برسم به یـار یا یــار به من
یا هردوبمیریم وبه پایان برسیم
